دیوانه ...


همه می گن این دختره دیوونه است .

چون  من بجای طوطی و پودل ،  سوسک و قورباغه و لاک پشت و  کلاغ دارم .

وقتیکه یک گنجشک زخمی رو پیدا کردم و ازش مواظبت کردم تا خوب شد ورفت، همه به به و چه چه کردند . ولی وقتی به چند تا سوسک غذا دادم ، همه گفتند این دختره یه فازش کمه !

من می گم اگه نگهداری از حیوانات خوبه ، پس یک سوسک را هم می شه نگه داشت . چرا اونا  عادت کردند فقط از چیزایی نگهداری کنند که براشون کاری انجام بده ، بدردشون بخوره ویا حداقل اینکه زیبا باشه   و  اگه کسی هم پیدا شد که مثل اونا فکر نکنه ، بهش بگن دیوونه ؟چرا ؟ من معتقدم که حتی اگه با حیوانات درنده هم خوب برخورد بشه ، می تونند دوست آدم  باشند . اونا هم مخلوق خداوند هستند و قابل دوست داشتن . ولی اونا می گن : وای نه ! نمی شه. متاسفانه من به این حیوانات  دسترسی ندارم وگرنه این موضوع رو ثابت می کردم . اونوقت بهشون می فهموندم که همین حیوانات از نظر اونا درنده ، می تونند بعضی اوقات دوستهای بهتری از ما آدما باشند . اون بدبختا که به  ما کاری ندارند . این ماییم که برای تصاحب تمام جهان کمر همت بستیم . بی رحمانه محیط زیست آنها راغصب می کنیم و بعد با کشیدن حصاری دور ش ، آنرا منطقه حفاظتی می نامیم و برای آنها تصمیم می گیریم که کجا برند ، چی بخورند ، کی زاد وولد کنند و کی بمیرند . واگر کسی پیدا بشه که مثل اونا فکر نکنه و بی رحمی هاشون رو تقبیح کنه بهش می گن دیوونه .  امان از دست اونا !!!

همه می گن این دختره دیوونه است .

چون خیارو با شکر  و قهوه رو با پیاز میخوره !  بنظرشما این دلیل درستیه ؟

ممکنه کسی این چیزا رو نخوره ولی من از خوردنشون واقعا لذت می برم . این کجاش اشکال داره ؟ حالا اگه یه آدم معروف  این کارو می کرد ، همه از فردا شروع می کردند به خوردن خیار با شکر و قهوه باپیاز و بعدشم به مرور  یادشون می رفت که یه روزی خیارو با نمک می خوردن . اما چون من معروف نیستم ، پس دیوونه ام !

خنده دار نیست ؟ لاید اون موقع هم به کسیکه خیارو با نمک بخوره می گن دیوونه .صرفا  به این دلیل که مثل اونا رفتار نمی کنه ! امان از دست اونا !!!

همه می گن این دختره دیوونه است .

چون وقتی فیلم لورل هاردی می بینم بجای اینکه مثل اونا بخندم ، گریه می کنم .

خوب من واقعا دلم براشون می سوزه ! یه روز تو یه مجله خوندم که هردوشون از فقر وگرسنگی مردند .اونوقت چه طوری می تونم از دیدن فیلماشون لذت ببرم و با شادی بخندم . وقتی به دردسر می افتند ، وقتی خرابکاری می شه ، وقتی لورل گریه می کنه و وقتی همه بهشون می گن دیوونه ، دلم به درد می آد .نمی تونم جلوی خودمو بگیرم و گریه می کنم . اونوقت اونا می گن : دیوونه این فیلم خنده داره !

من نمی دونم زمان خنده و گریه رو کی یا چی تعیین کرده که اگه کسی خلافش رفتار کنه به دیوونگی متهم می شه ؟ اونا می گن عرف ولی من می دونم که عرف یعنی خودخواهی های بی پایان خودشون . امان از دست اونا !!!

همه می گن این دختره دیوونه است .

چون وقتی عزیزترین موجود زنگیمو از دست دادم ، گریه نکردم . حتی یک قطره اشک هم نریختم .

من معتقدم که گریه اونا برای مرگ عزیزانشون هم بدلیل خودخواهیشونه !

به حرفاشون دقت کردید ؟ خدایا حالا من بدون اون چیکار کنم ؟دیگه کی برام این کارو می کنه ؟ دیگه خونه کی برم ؟ دیگه سرمو روشونه کی بذارم گریه کنم ؟  ...... دیگه من چیکار کنم ؟ من  .... من  ...

وحالا اگه کسی هم باشه که برای رسیدن عزیزش به  آرامش ابدی خوشحال باشه ، بهش می گن دیوونه ؟ امان از دست اونا !!!

همه می گن این دختره دیوونه است

چون از سپور محلمون تقاضای ازدواج کردم .

بنظر من که اون مرد از تمام دکتر ومهندسهایی که قبل از متهم شدنم به دیوونگی ازم خواستگاری کردند ، بهتره . اون به همون چیزی که داره قانعه و با تمام زحمتی که می کشه هرگز برای بدست آوردن پول بیشتری که بهش نیاز نداره ،  حرص نمی زنه .  معتقده که پول بیشتر اونو از خودش دور می کنه ودیگه نمی تونه از زندگیش مثل الان لذت ببره . راحت بیاد راحت بره راحت بخوره راحت بخوابه وراحت نفس بکشه . یه روز که با نام خدا کارشو شروع کرد ، پشت پنجره ایستادم و تا زمانیکه کارش در کوچه ما تموم شد نگاهش کردم . آروم و بی صدا . بی اینکه به کسی آزار برسونه و کسی رو ناراحت کنه .  بعد از تموم شدن کارش آروم در گوشه ای نشست و از کیسه ای لقمه ای نان و پنیر در آورد و با لذت خورد . بی اینکه از چیزی ناراحت باشه و یا فکرش رو برای موضوعات پوچ دنیای متمدن امروز خسته کنه . وقتی باهاش صحبت کردم ، گفت که به صدای پرندگان گوش می داده و از خوردن غذای ساده اش نهایت لذت را می برده. پس از خوردن هم خدا را برای همین نان و پنیر بنظر اونا ساده ، شکر کرد و به کارش ادامه داد . وقتی ازش خواستگاری کردم ، اولش جا خورد . یک لحظه فکر کردم که اونم منو دیوونه قلمداد می کنه . ولی اینکارو نکرد . چیزی نگفت و آروم به کارش ادامه داد . دوباره تقاضامو مطرح کردم .

منو می شناخت . بارها دیده بودمش و بهش سلام و خسته نباشید گفته بودم . اونم جوابمو با خوشرویی داده بود . نه بادی به غبغب انداخته بود و نه گره ای بر ابروان . نه غرورکاذبی در چهره اش بود و نه تبسم از پیش طراحی شده ای بر لبانش فقط صفا بود و سادگی . بی نیازی بود و نشاط و نشاط. چیزیکه اونا هیچوقت نمی فهمند .

پس از لحظاتی ایستاد وگفت : تا خدا چی بخواد و دوباره به کارش ادامه داد . نه بهت زده شد و نه ذوق زده . بازهم تسلیم اراده ی خدایش بود .

وقتی به پدرم گفتم پاسخم کشیده ای در صورتم بود و رفتن از آن شهر . خنده دار نیست . گفتم : تاحالا فکرکردید که اگر همه مثل شما فکر می کردند و انسانها را با شغلشان درجه بندی می کردند، شهرمان به چه وضعیتی در می آمد . پاسخم این بود : دیوونه !

امان از دست اونا !!!

بالاخره من روزی خواهم رفت . ازپیش تمام اونا یی که منو دیوونه می نامند . ازپیش تمام اونایی که خودخواهند. ازپیش تمام اونایی که دل شکستن براشون از آب خوردن راحت تره . از پیش تمام اونایی که پول براشون همه چیزه . از پیش تمام اونایی که معرفت ، انسانیت و درستی رو نمی شناسند و از انسان بودن فقط جسمشو دارند . تمام اونایی که دوستم ندارند و منهم دوستشون ندارم . اونایی که نمی دونند صفا چیه ؟ آرامش در چیه ؟ و خدا کیه ؟

من خواهم رفت . کجا ؟ نمی دونم . شاید پیش خودش .فقط اونجاست که می دونم آرامش واقعی خواهم داشت . اگر خودش بخواد با رغبت می رم .

بالاخره خواهم رفت . 

-----------------------------------------------------------

این متنم مال ۸-۷ سال پیشه ...

نظرات 3 + ارسال نظر
جواد پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.zarajcity.blogfa.com

سلام
وبلاگ باحالی و خوبی داری اگه خواستی به وبلاگ منم سر بزن
فعلا بای تا بعد
www.zarajcity.blogfa.com

فهیمه پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ http://dokhtardooneh.blogsky.com

سلام مهساااا جون.این داستان خودته؟؟؟؟

سلام به روی ماهت ...
آره عزیزم ! البته اگه بشه اسمشو داستان گذاشت !!!

ناهید جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ق.ظ http://nahid-sunset.blogsky.com

نمی دونم داستانه ... دلنوشته است ... خاطره است . هر چی هست قشنگه . ممنون .

مرسی ناهید جونم ...
مثل همیشه لطف داری ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد